ترفند
بهمن
گاهی وقتها شده که بشنویم فلانی میگه: اره بچه ام چنین کارو کرده و ما دهانم از تعجب وا بمونه بگیم چطور ممکنه البته بین خودمون باشه شایدم بگیم زیاده روی میکنه اما وقتی اون حالت برای شخص خودمون اتفاق بیفته میشیم عین همون ادما که ...
بگذریم ماجرای این بار از اینجا شروع شد که پسرک کوچک نقشه ای جالب برای بدست آوردن خواسته اش پیاده کرد و اینگونه تعریف کنم که شب هنگام که عقربه های ساعت عدد 11 را نشان میداد برای خواب اماده شدیم و پارسا هم طبق معمول بعد از اینکه آمار سیری یا گشنگیش بدست امد براش مسواک زده و بعد کلی تشریفات به سمت تختش هدایت کردیم. انگاه بعد خوندن داستان ،همسر جان=تنبل جان زود گفت : شب بخیر و خوابید. هنوز چندی نگذشت که پارسا ترفند خود را بکار گرفت و با گفتن اینکه باباجون اینجا گرمه بیا ببین دما چنده تونست مرتضی تنبل را از رختخواب جدا کنه به سمت اتاق ما بکشونه و بعد از قرائت دما اتاق توسط باباجونش نون را چسباند به تنور اینگونه: به ارامی گفت باباجون حالا که بلند شدی میشه یک تکه نون به من بدی ؟؟؟؟ با اینکه مرتضی قبل مسواک زدن براش باهاش شرط کرد اگه نون میخوای الان بگو موقع خواب بهت نمیدم اما خوشحالم که یک بچه سه سال و یکماه تونست این تنبل را از جاش بلند کنه اونم بدون اینکه پدرش غر غر راه بندازههههههههههه.