پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

pesaram

عشقی فراتر از زمان

امروز ۲۷ خرداد ۱۴۰۱

پارسا به همراه پدرش در ساعت ۵:۴۷صبح  رفت اراک انقدر خوشحال بود ک متحیر بودم ازش این همه استقبال از اونجا آخر برای چی ....او رفت و من برای پاره ای از برنامه ها این سفر مشاعیتشون نکردم. دلتنگی عجیبی در ساعت جدا شدنش سراغم اومد 😢 بعد از ۱۴سال اولین جدایی ب امید سلامت و موفقیت و درخشش
28 خرداد 1401

salam

این حســـــرت دیرینه به دل مانــــــد ؛كه ای كاش قسمت بشــــــود ثانیه ای ؛ با تــــــو نشستـــــن
24 فروردين 1394

سال جدید93

مهربانم سلام خیلی وقت که برات ننوشتم ببخش دیگه انقدر حرفات کامله و با دانش حرف میزنی که اگه بخوام بنویسم ساعت ها باید تایپ کنم پس فعلا نمینویسم ...
10 ارديبهشت 1393

زمان و عشق

روزي روزگاري در جزيره اي دور افتاده تمام احساسها   کنار هم به خوبي و   خوشي زندگي مي کردند. خوشبختي، پولداري، عشق، دانايي، صبر، غم، ترس و ...   هر کدام به روش خود مي   زيستند. تا اينکه يک روز دانايي به همه گفت: "هر چه زودتر اين جزيره را ترک کنيد، زيرا به زودي    آب اين جزيره را   خواهد گرفت و اگر بمانيد غرق مي شويد." تمام احساسها با دستپاچگي قايقهاي خود را   از انبار خانه هايشان بيرون   اوردند و تعميرش کردند و پس از عايق کاري   و اصلاح پاروها منتظر روز حادثه  شدند ...
27 آبان 1392

سفر به شمال

چهارم ابان پا در سفری دلچسب گذاشتیم  حتما میدونین که بینظیرترین و دلچسب ترین مکان برای خانمها منزل خانواده خودشون هست این حکم برای من هم صادق هست و اینکه تونستیم با سماجتهای پارسا و یک برنامه ریزی حساب شده بعد 7ماه به منزل پدرم بریم برایم شادی اورترین  زمان بود .این لحظه حتی برای پارسا که باید 9ساعت در ماشین بشینه واقعا عاشقانه ترین لحظه بود. باور کردنی نبود اما سفری خوب بود برامون چرا که پادشاه کوچک ازرده مان نکرد گرچه مدتش به چهار روز ختم شد  ولی لذت داشت .از کارهای جالب این پسر شیرین بیان این بود که شب هنگام موقع خواب اصرار میکرد که کنار پدر و مادرم بخوابه و البته من که میدونم این ماجرا ادامه داره در اولین شبی که ایشون در...
14 آبان 1392

سفر به تبریز

سفر به تبریز را در کنار خانواده محترم همسر اغاز کردیم از سمت کمیجان به زنجان اقامت یکشبه به زنجان بعد هم به تبریز .واقعا اب هوای تبریز خوب بود و به یاد ماندنی دیدنیهاش هم مثال زدنی حالا میفهمم چرا اذریهای عزیز هم زیبان هم لپ گلی   در نت یک دوست مهربون تبریزی داشتم که فقط در حد یک چت کوتاه میشناختمشون .جالبه وقتی ایشون فهمیدن من میخوام بیام به شهرشون با خلوص نیت یک باب خانه میخواستن در اختیارمون بزارن  گرچه ما محل اقامتمون مشخص بود ولی کار مسیح مقدس واقعا جالب بود                            خانه مشروطه       خانه مشروطه . ...
17 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به pesaram می باشد