میلاد مهدی موعود
26/4/90 ساعت 11 رفتیم با بابا مرتضی بیرون جشن بود ماهم رفتیم چندتا عکس بندازیم و شاهد جشن باشیم رفتیم و با خوشحالی جشن را دنبال میکردیم برای بهتر دیدن نشستیم رو صندلی پارسا که میخواست پیش دختر عمو 3سالش بشینه آمد و به تنهای روی صندلی نشست .صندلی پشتیش بلند بود طوری که کوچولوها ازش درمیامدن .صدای زنگ موبایل مرتضی را از خود بیخود کرد و از حال پارسا غافل شد.پارسا هم به پشت با سر از صندلی افتاد رو زمین .و دادش همه ادمها را به خود جلب کرد.نمیدونستم چی شد .فقط عصبانی بودم خیلی زیاد .دست کشیدم تو سرش و میدویدم. چها راه را رد کردم برام مهم نبود حق با کی هست ماشین میاد یا نه فقط میدویدم برسم خونه یخ بزارم محل دردش تا شاید از ندا...
نویسنده :
gelareh
17:18