فکرهای مامانی
8/29
خیلی سخته حتی فکر این موضوع که میخوام از شیر بگیرمت این ساعت ها با خودم کلنجار میرم که کمی بیشتر گرمای وجودت را احساس کنم اما شبها جدیدا بیدار باش هستم یاد زمانی افتادم که مجبور بودم بخاطر دندان گرفتن دندانهای محترمتان در تاب خوابت کنم وای یادش بخیر از 10 دقیقه تا 45 دقیقه مجبور بود برات حرف بزنم و دائم سر پا باشم تا بخواب میرفتی .اما این بار چه کنم با این احساس یعنی دوباره ماجرای شگفت انگیز دارم؟؟؟
الان ساعت 1.5 و تو در تابت بخواب رفتی مورچه و خرگوشت هم در آغوشت هست و در تماشایی ترین لحظه البته روحانی بیشتر به حالت میخوره،هستی میدونم اگه بلندت کنم حتما بیدار میشی پس آسوده بخواب.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی