تولد
روز یکشنبه 6 دیماه بود قرار بود ساعت 8 خودمو به زایشگاه معرفی کنم
ساعت 8:30 با عمو رضا رفتیم بیمارستان .اتفاقا تا موقعیکه تمام کارام انجام شد عمو رضاموند کنارمون .
اول رفتیم خون ازم گرفتن بعد رفتم تالار زایمان بخش مامایی سابقه بیماریها را ازم پرسیدن.و بعد رفتیم بخش خصوصی تا پرونده را کامل کنیم که دوباره ما را به داروخانه و صندوق و تالار زایمان فرستادن نهایتادر بخش خصوصی در اتاق 3 بستری شدم.
بعد ازگرفتن وسایل بچه ازعمو رضا ،عمو خداحافظی کرد و رفت .تازه مستقرشدیم که پزشک بیهوشی آمد و بعد ازشرح حال گرفتن به نوبت پرستارا میامدن درجه و فشار خون را ثبت میکردن.آن شب اصلا نخوابیدم قرار بود تا 12شب مایعات بخورم وبعد از 12 هیچی نخورم
تمام شبو به بابا مرتضات نگاه میکردم اما اصلا استرس نداشتم همش فکر میکردم که پارسای من چه شکلی.
7دیماه1388
البته شاید چشامو رو هم گذاشتم که ساعت یکربع به 6 رسمابلند شدیم.بعد خواندن نماز بابا رفت ماشین عمو رضا را گرفت و بعد رفت دنبال مامان جونم راستی یادم رفت بگم که مامان با عمو احمد و بابا آمدن اما بابام دوباره برگشت.ساعت یکربع به 8بود که مامان آمد و مرتضی رفت دنبال کاراش.
ساعت 9:30 آمدن دنبالم و رفتم تالار زایمان برای وصل کردن سوند و رفتن به اتاق عمل .تا یکربع به 11 منو نگه داشتن و بعد رفتیم با آسانسور طبقه اول اتاق عمل آنجا بودساعت 10:50منو خواباندن احساس سنگینی در سرم کردم و بیهوش شدم.
پارسام ساعت 11 متولد شد
ساعت 11:30 آوردنم به بخش یادم میاد که فقط میگفتم آی خدا.
نخند تازه داشتم بهوش میامدم .
بعد ازانتقالم به اتاق خودم بچه را چسباندن بهم .وای چقد درد داشتبچه را دیدم گفتم اشتباه آوردنش چون شکل من نبود.
|
اولین ملاقاتیم عمو رضا بودو بعد مادر و پدر شوهرم .مادر شوهرم تا بچه را دید گفت شبیه مرتضاستمن تمام فکرم این بود که مژهاش فقط به مرتضی بره
و بعد خانم دکتر بخشی(سعیده جون)عمو علی و معصومه جون با دختر ان زیباش و عمو مهدی والهام جون هم آمدن فقط عمو کوچیکت نیامد.
ساعت 5 آمدن شکمم را فشار دادن خیلی درد داشت
اون شب هم مامان هم مرتضی پیشم بودن .صبح هم شهپر و آقا امید آمدن ملاقات ..ساعت 9:30 پزشک اطفال دکتر ایرانی آمد بازدید پارسا .خلاصه ساعت 12 مرخصم کردن آمدیم خانه جلو در گوسفند کشتن و مادر با اسفند آمد استقبالمان