پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

pesaram

عشقی فراتر از زمان

تولد

1390/10/10 11:24
نویسنده : gelareh
256 بازدید
اشتراک گذاری

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

روز یکشنبه 6 دیماه بود قرار بود ساعت 8 خودمو به زایشگاه معرفی کنم Smile

ساعت 8:30 با عمو رضا رفتیم بیمارستان .اتفاقا تا موقعیکه تمام کارام انجام شد عمو رضاموند کنارمون .

اول رفتیم خون ازم گرفتن بعد رفتم تالار زایمان بخش مامایی سابقه بیماریها را ازم پرسیدن.و بعد رفتیم بخش خصوصی تا پرونده را کامل کنیم که دوباره ما را به داروخانه و صندوق و  تالار زایمان فرستادن نهایتادر بخش خصوصی در اتاق 3 بستری شدم.Money mouth

بعد ازگرفتن وسایل بچه ازعمو رضا ،عمو خداحافظی کرد و رفت .تازه مستقرشدیم که پزشک بیهوشی آمد و بعد ازشرح حال گرفتن به نوبت پرستارا میامدن درجه و فشار خون را ثبت میکردن.آن شب اصلا نخوابیدم قرار بود تا 12شب مایعات بخورم وبعد از 12 هیچی نخورمFrown

تمام شبو به بابا مرتضات نگاه میکردم اما اصلا استرس نداشتم همش فکر میکردم که پارسای من چه شکلی.Tongue out

7دیماه1388Cool


forever friend good morning babe

البته شاید چشامو رو هم گذاشتم که ساعت یکربع به 6 رسمابلند شدیم.بعد خواندن نماز بابا رفت ماشین عمو رضا را گرفت و بعد رفت دنبال مامان جونم راستی یادم رفت بگم که مامان با عمو احمد و بابا آمدن اما بابام دوباره برگشت.ساعت یکربع به 8بود که مامان آمد و مرتضی رفت دنبال کاراش.

ساعت 9:30 آمدن دنبالم و رفتم تالار زایمان برای وصل کردن سوند و رفتن به اتاق عمل .تا یکربع به 11 منو نگه داشتن و بعد رفتیم با آسانسور طبقه اول اتاق عمل آنجا بودساعت 10:50منو خواباندن احساس سنگینی در سرم کردم و بیهوش شدم.

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

پارسام ساعت 11 متولد شدTongue outTongue outKissTongue outKiss

 

 

 

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

 

ساعت 11:30 آوردنم به بخش یادم میاد که فقط میگفتم آی خدا.

نخند  تازه داشتم بهوش میامدم .


بعد ازانتقالم به اتاق خودم بچه را چسباندن بهم .وای چقد درد داشتCryبچه را دیدم گفتم اشتباه آوردنش چون شکل من نبود.Foot in mouth

 

 

 
 

اولین ملاقاتیم عمو رضا بودو بعد مادر و پدر شوهرم .مادر شوهرم تا بچه را دید گفت شبیه مرتضاستEmbarassedمن تمام فکرم این بود که مژهاش فقط به مرتضی بره Money mouth

و بعد خانم دکتر بخشی(سعیده جون)عمو علی و معصومه جون با دختر ان زیباش و عمو مهدی والهام جون هم آمدنSmile فقط عمو کوچیکت نیامد.Foot in mouth

ساعت 5 آمدن شکمم را فشار دادن خیلی درد داشتCry

 

 

اون شب هم مامان هم مرتضی پیشم بودن .صبح هم شهپر و آقا امید آمدن ملاقات ..ساعت 9:30 پزشک اطفال دکتر ایرانی آمد بازدید پارسا .خلاصه ساعت 12 مرخصم کردن آمدیم خانه جلو در گوسفند کشتن و مادر با اسفند آمد استقبالمان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به pesaram می باشد