پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

pesaram

عشقی فراتر از زمان

سفرررررررررررر(کل روزهای بابلسر)

1390/10/10 15:19
نویسنده : gelareh
185 بازدید
اشتراک گذاری

89/12/27

بلیط گرفتیم واسه بابل

شب ساعت 10 حرکت کردیم و ساعت 7 صبح رسیدم خانه بابا جونم.طبق معمول بابام تو حیاط بود و منتظر .وقتی پارسا انها را دید کمی غریبی کرد اما زود اشنا شد.خلاصه بعدظهر هم راحت خوابید.شب هم همینطور اصلا اذیت نکرد.niniweblog.com

89/12/29

خدارا شکر پارسا خوابش خوب شده و راحت میخوابه.امشب سال تحویل هست ساعت 2:50:45

برای تحویل سال بچه را بیدار نکردم درست لحظه سال تحویل از پادشاه خونم عکس گرفتم

من و مرتضی بهمراه مامان جون و بابا جونم سال و تحویل کردیم. بابا 1میلیون تومن به مناسبت خرید خانه کادو داد مرتضی . و مامان هم...کلی ما را شرمنده کرد.

اینو میگم تا دل زن داداشم بسوزه که لیاقت نداشت.با ما باشه.Laughing

90/1/1

صبح ساعت 7پارسا بیدار شد و بعد از میل صبحانه رفتیم خانه مادر بزرگم و بعد خانه خاله ژاله   

احساس میکنم که پارسا سرماخورده اصلا حوصله نداره.Cryشب پارسا تب کرد.مامان تا صبح 2بار پاشویش کرد .خدا رحم کنه بخیر بگذرد.niniweblog.com

90/1/2

صبح قطر استامینوفن گرفتیم و دادیم پارسا تبش قطع شد .اصلا غذا نخورد و مرتب آویزون منه .

عصری هم به همین طریق گذشت بیتابی و ناراحتی پارسا .niniweblog.com

90/1/3

پارسا هنوز تب داره .بردیمش پیش عمو بهش اریترومایسین داد و گفت تب بر را بدهد و قطع نکنید.

90/1/4

دانه های روی بدنش ظاهر شدن

90/1/6

پارسا بهتر بود شکر خدا.

90/1/7

شب بود دیدم پارسا نشسته و داره با گوش پاکن دماغشو تمیز میکنه برام جالب بود کارش اما همینکه گوش پاکن را ازش گرفتم شروع کرد جیغ زدن.اخه بچه این وسیله برای بازی تو ساخته نشده که.ای باباniniweblog.com

شب عمو علی و خانمش جویای حال پارسا گلی شدن.

برای سرخچه پارسا ،مامان ،خاله ژاله، شایسته، عمه شهین و شوهرش تبریک گفتن.

 

90/1/8

اقازاده آشغال را دستش میگره و اشاره میکنه که سطل آشغال را بیاری تا زحمت انداختن را بکشندniniweblog.com

90/1/11

 با مامان و بابا رفتیم بابل طفلکی تا 35 دقیقه که ماشین آمد انتظار کشیدن میدونم که هردوشون براشون سخت که ازشون جدا بشیم اما رفتنی باید بره البته مرتضی قول داده که اردیبهشت اگر بابا آمد بزاره من باهش برگردم .با این تفکر کمی مامان آرام گرفته( گاهی اوقات از اینکه دورم ازشون کلی ناراحت میشم و با خودم میگم کاش نزدیک هم بودیم اما...)Cry

از راننده آن شب بگم که مست به تمام معنی بود تا صبح چشم روی هم نذاشتیم بد شانسی پشت راننده هم نشسته بودیم.Frown

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به pesaram می باشد